-
كنون رزم سهراب رستم شنو
دگرها شنيدستي اين هم شنو
يكي داستان است پر آب چشم
دل نازك از رستم آيد بخشم
اگر مرگ داد است بيداد چيست
زداد اين همه بانگ و فرياد چيست
ازاين رازجان تو آگاه نيست
بدين پرده اندر تو را راه نيست
كنون رزم سهراب گويم درست
از آن كين كه با اوپدر چون بجست
اي فر