- رستم از آنجا باز راه دراز را در پيش گرفت و تا شب ميرفت و شب تيره را نيز همه ره سپرد. بامداد به سرزميني سبز و خرم و پر آب رسيد. همه شب رانده بود و از سختي راه جامعه اش به خوي آغشته بود و به آسايش نياز داشت. ببر بيان را از تن بدر كرد و خود را از سر برداشت و هر دو را در آفتاب نهاد و چون خشك شد دوباره پوشيد و لگام از سر رخش برداشت و او را در سبزه زار رها كرد و بستري از گياه ساخت و سپر را زير سرو تيغ را كنار خويش گذاشت و در خواب رفت.
دشتبان چون رخش را در سبزه زار ديد خشم گرفت و دمان پيش دويد و چوبي گرم بر پاي رخش كوفت و چون تهمتن از خواب بيدار شد به او گفت « اي اهرمن، چرا اسب خود را در كشت
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان