-آرامش او، خشم مرا مهار كرد
چاوشان-چاقو را در جيبم گذاشتم، دلهره داشتم اما به قدري عصباني بودم كه خون جلوي چشمانم را گرفته بود.
در تاريكي شب و در پيچ و خم پس كوچه هاي باريك محله خود را به منزل احمد رساندم.
در طول راه فكر مي كردم كه بايد ادبش كنم، حالش را جا بياورم تا ديگر پايش را از گليمش درازتر نكند.
قلبم به تندي مي زد، وقتي خواهر احمد در را باز كرد خيلي سريع در حالي كه نفسم به شماره افتاده بود، پرسيدم: ببخشيد، احمد خانه است؟
او كه متوجه حالت عجيب من شده بود گفت: نه، رفته سر خيابان چيزي بخرد.
خيلي سريع خداحافظي كردم و درتا
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان