-
چشمانم را بسته بودم و همچون دخترکان بازیگوش راه مدرسه تا منزل را لی.لی.کنان در کوچه پس کوچه.های شهر طی می.کردم که به خانه رسیدم. روی سکوی پیرنشین کنار در خانه نشستم تا نفسی تازه کنم. بوی نان تازه می.آمد؛ انگار از خانه ما بود.
بی.توجه به خستگی مدرسه، پله.های دالان خانه را دو تا یکی طی کردم. حیاط مانند همیشه پر از گل بود و بوی شمعدانی.های کنار حوض هوش از سر می.ربود. مادر، آبپاش مس