- حرفهایم در هجای کلمات می ماسیدند،وتو سکوت میکردی به اندازه یک سطر بلند ،لب احساسم که ترک بر میداشت تو تنها میخندیدی!میخندیدی به من واین دل بیقرار و بی درمان.. میخندیدی به بلاهت این زندگانی پست که به تو فرق شادی و غم را نشان نداد...میخندیدی به دنیایی که برایت حکم قفس داشت ..میخندیدی و سودای پرواز را در سر می پروراندی...
تو میرفتی و خود را به جریان سرنوشت می سپردی ومن در رویاهای شیرین قدم میزدم...
و تو باز میخندیدی!خنده هایت عرش را به لرزه در آورد.. در لحظه ای آسمان در آغوشت کشید و خداوند تنت را بوسید ...
تو رفتی و صدای خنده هایت برای همیشه در گلوی خاک خشکید ...خوابت آرام!آسود
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان