-بلوتوث!
غلامرضا تديني راد-آشنايي او با شهاب خيلي اتفاقي بود. آن ها يك روز توي خيابان همديگر را ديدند و با رشته لبخندي، نگاهشان را به هم گره زدند. «رويا» سرش را پايين انداخت و مي خواست راهش را ادامه دهد اما شهاب دست بردار نبود و با خواهش و تمنا مي خواست صحبت كند. بالاخره چند دقيقه بعد دختر و پسر جوان توي ايستگاه شركت واحد در كنار هم نشستند و مشغول صحبت كردن شدند. شهاب بدون مقدمه و بي پروا گفت: من عاشق شده ام و حاضرم شمع عشق باشم و خودم را به خاطر تو بسوزانم. شنيدن اين حرف هاي احساسي براي رويا خيلي جذاب بود؛ آن ها با هم قرار گذاشتند كه فردا همديگر را در همان ايستگاه ببينند. هر دو ساعت ٣ ب
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان