-
خر جماعت
در يک چمنزاري خرها و زنبورها زندگي ميکردند.روزي از روزها خري براي خوردن علف به چمنزار ميآيد و مشغول خوردن ميشود.از قضا گل کوچکي را که زنبوري در بين گلهاي کوچکش مشغول مکيدن شيره بود، ميکند و زنبور بيچاره که خود را بين دندانهاي خر اسير و مردني ميبيند، زبان خر را نيش ميزند و تا خر دهان باز ميکند او نيز از لاي دندانهايش بيرون ميپرد.خر که زبانش باد کرده و سرخ شده و درد ميکرد، عرعر کنان و عربده کشان زنبور را دنبال ميکند. زنبور به کندويشان پناه ميبرد.
به صداي عربده خر، ملکه زنبورها از کندو بيرون مي آيد و حال و قضيه را ميپرسد. خر ميگويد:
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان