- روزی در کلاس در حال تدریس بودم که دیدم پدر بزرگ مرحومم که بیش از 50 سال پیش مُرده بود وارد کلاس شد . از ترس بدنم یکباره سرد شد . با خودم گفتم : « شاید کسی دیگر است که شبیه اوست .» ولی او مرا به نام نوه ی عزیزم صدا زد .دانش آموزان نیز متوجّه هراس و دلهره ی من شدند .
پدر بزرگ خودش را به دانش آموزان معرفی کرد و گفت که او نیز در همین مدرسه معلم بود . او رو به من کرد و گفت :
« راستی به خانه ات رفتم . چقدر دنیا تغییر کرده است ؟!
چه توالت با شکوهی ! سیفون، دستمال توالت ، آینه ، کاشی و سرامیک ، بوگیر ،چاه بست، هواکش ، جا حوله ای .
چه حمّامی ! دوش، وان ، رختکن ، شیر متحرّ
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان