- پنج شنبه عصر از جلسه امتحان بیرون آمدم. تقریبا مطمئن بودم که قبول می شوم، یک سال با همه آن ها بودم و حالا دیگر خوب می دانستم حداقل جزو پنج، شش نفری که قرار است وارد مجتمع شوند هستم. از این که امتحان را خوب داده بودم (هر چند که بعدا فهمیدم آنقدرها هم خوب نبوده) خوشحال بودم. ساعت 8 روبروی رستوران بوف جلوی پارک ملت با تعدادی از دوستانم که چندی قبل گروهی به نام باران داشتیم قرار داشتم و حالا ساعت 45/7 بود.امتحان حدود چهار ساعت و نیم طول کشیده بود، زمانی که هرگز فکرش را هم نمی کردم.
به سرعت سوار ماشین شدم. این روز خیلی خاص یک ویژگی دیگر هم داشت و آن این که یکی از ده روز نمایشگاه کتاب بود، ب
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان