- بارون زده و خیس خالی پریدم تو کنجی که فکر می کردم شاید امن باشه . سرما تا مغز استخوانوم نفوذ کرده بود . می لرزیدم . جایی گرم سراغ نداشتم . به آسمون نگاه کردم . شر شر بارون داشت از آسمون می ریخت !!
خدایا شکرت
بغض تو پس گلوم لونه کرده . نمی تونم چیزی بگم . به کی بگم ؟ به خدا ؟ چقدر بگم ؟ دیگه سرش درد گرفت اونقدر واسش حرف زدم . کسی رو هم ندارم !؟
چی کنم من!!!؟؟؟
هوا سرد تر شده . بارون بند اومده . اون کنج امن هم دیگه جایی امن نیست آخه از شیروونیش داره آب چکه می کنه . باید برم . اما دیگه نایی واسه حرکت ندارم . کی می تونه کمکم کنه ؟! خدا ؟ نه بسه آخه همش اونه که کمکم
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان