- ما برای وصل کردن آمدیم...
2 برادر سال.ها با هم در مزرعه.ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می.کردند. یک روز به خاطر یک سوء.تفاهم کوچک با هم جر و بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح، در خانه برادر بزرگ.تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت: من چند روزی است که دنبا