-داستانك
اشتباه خرسي
شادي در اتاقش مشغول نوشتن مشق هاي شبش بود و اصلا حواسش به خرس كوچولو نبود.
حوصله خرسي سر رفته بود. او از اتاق شادي بيرون آمد و بعد به طرف آشپزخانه رفت.
مامان داشت غذا درست مي كرد.
خرسي خودش را قايم كرد تا مامان او را نبيند چون دوست نداشت كسي غير از شادي بفهمد كه او حرف مي زند و راه مي رود.چون اين يك راز بين بچه ها و عروسك هايشان است.
همين كه مامان از آشپزخانه بيرون رفت خرسي خودش را به چرخ گوشت رساند و شروع كرد به فشار دادن دكمه هاي آن.
در همين موقع شادي از راه رسيد و داد زد: داري چه كار مي كني؟ مگ
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان