- رمان - عشق ماندگار
نویسنده: فائزه عطاریان
حجم کتاب: 286 KB
زمانی که میهمانان یکی پس از دیگری رفتند اردلان خواست که با ماشین گشتی بزنیم.وقتی سوار ماشین شدم گفت:آخیش بالاخره تنها شدیم،سایه نمی دونی من بیشتر از قبل عاشقت شدم،امروز عصر که اومدم آرایشگاه سراغت وقتی دیدمت فهمیدم که خیلی بیشتر از قبل دوستت دارم.حالام بعد از اینکه عقد کردیم دیگه می خوام جونمو برات بدم،اگه بدونی چقدر دوستت دارم.سایه باورت نمی شه من چقدر احساس سرخوشی می کنم اصلا باورم نمی شد تو روزی همسرم بشی سایه من خیلی خاطرت رو می خوام.
دانلود