-وقتي دنيا عوض ميشود
اجتماع- تهمينه حدادي:
به خيليها گفتم. به خيليها توضيح دادم. خيليهايشان اصلاً اسمش را هم نشنيده بودند، وقتي مكث ميكردند ميفهميدم كه نميدانند.
اما اينها كه مهم نبود؛ مهم بهانه بود. بهانه دور هم نشستن وسط چمنها. بهانهاي كه ميشد نشست و حرف زد.
گفته بودم يك جاي آزاد. فكر كرده بوديم برويم كجا؟
گفته بودم خانه هنرمندان. يادمان آمد جاي امني است براي ما دخترها؛ براي حرف زدن در باره خودمان، آن هم به مناسبت روز ملي دختر؛ روزي كه خيليها هنوز نميدانند چيست! نشستيم وسط چمنها. من بودم و مرجان داوودي و مانلي روزخش و سپيده برن
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان