- باید پیاده می رفتم...
کرایه ی خطی های آن خیابان پنج تومان بود و من یک اسکناس پنجاه تومانی در جیب داشتم و آن را هم کنار گذاشته بودم برای خریدن گل سرخ... کنار گذاشته بودمش به قیمت دو روز پیاده به سر کار رفتن و برگشتن و در تمام طول این پیاده رفتن ها چشم های او با من بودند. آن چشم ها که بعد ماه ها به دنبال خود کشاندن من، هنوز نمی دانستم چه رنگی دارند. چشم هایی که وقتی در خیابان به حرکت در می آمدند تمام سرها را با خود می گرداندند و زمزمه ها را به سکوت می کشاندند. چشم هایی که به قصد کُشت نگاه می کردند و هر نگاهشان شعر تازه ای را به یاد من می آورد. چشم هایی که می توانستند درخت های خیابان را حت
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان