-خداي مهربون شكرت
بهروز يكي بود يكي نبود در يك شهر كوچك، در خياباني زيبا و در خانه اي كه يك باغچه كوچك پر از گل داشت، دختر كوچولوي قصه ما يعني گلاره كوچولو زندگي مي كرد. گلاره دختر خيلي خوبي بود، به حرف هاي مامان و بابا گوش مي داد و سعي مي كرد درس هاشو خوب بخونه تا معلم مهربونش هم ازش راضي باشه.
يك روز گلاره در درس علوم، چيزهاي خوبي راجع به گياهان ياد گرفت، اون فهميد كه گياهان براي زندگي انسان ها خيلي مفيدند و قسمت زيادي از غذاي مردم با استفاده از گياهان تهيه مي شه.
اون روز وقتي گلاره از مدرسه برگشت، توي حياط خونه با دقت به باغچه كوچك خونشون نگاه كرد. بابا توي ب
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان