- مادر يك شهيد كه فوقالعاده ناآرام بود (زيرا آن پسر تنها فرزندى بود كه از شوهر مرحومش باقى مانده و متكفّل مخارج و كارهاى او بود و حتّى مكرّر تصميم به خودكشى گرفته و به خيال خودش مىخواست به نزد فرزندش برود) نقل مىكرد كه:
از شهادت فرزندم ده روز گذشته بود و من از بس در فراق او گريه كرده بودم، چشمهايم كمسو شده بود.
در عين حالى كه خوشحال بودم كه او به مقام شهادت رسيده ولى از دورى و فراق او فوقالعاده رنج مىبردم.
ناگهان در نيمههاى همان شب ديدم درِ اتاق خوابم باز شد و پسرم با دو نفر ديگر وارد اتاقم شدند، من در ميان رختخواب بودم ولى قطعا به خواب نرفته بودم
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان