- روز عاشورا بود. سال 1359، آتش جنگ بالا گرفته بود. "علی "، برادر بزرگترم، در جبهه بود. از جنگ، اخبار جور وا جوری میرسید. گاهی میگفتند: مردم عراقیها را عقب راندهاند. و گاهی: "عراق همه شهرهای مرزی را گرفته است. "
خیلی دوست داشتم جای علی بودم. آن روزی كه با لباس سربازی و پوتین به پا، به خانه آمد، همه گریهمان گرفت. خیلی قشنگ شده بود.
وقتی كه رفت جبهه، دل توی دلم