-چند خطي
دروغ گوي بزرگ
زهرا حيدري
بيژن خيلي دروغ مي گفت. او هميشه كنار دوست هايش مي نشست و دروغ هاي عجيب و غريب مي گفت. مثلا به دوست هايش مي گفت: پدرم آتش نشان است.
اما پدر بيژن كه آتش نشان نبود؟ بچه ها مي دانستند بيژن دروغ مي گويد و هميشه يواشكي به او مي خنديدند و مسخره اش مي كردند.
البته بعضي ها هم دروغ هايش را باور مي كردند و از تعجب چشم هايشان گرد مي شد. تا بالاخره يك روز از بس دروغ گفت دماغش مثل دماغ پينوكيو دراز شد.
آن قدر دراز كه ديگر نمي توانست راه برود.
از آن روز بيژن دروغ گفتن را كنار گذاشت و حالا دماغش دوبا
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان