-شـروعـي دوبـاره...
مانند هر روز از خواب بيدار شدم و ساعت 15/7دقيقه صبح در ايستگاه اتوبوس بودم. هوا سرد بود اما از برف و باران خبري نبود.
در ايستگاه اتوبوس، جلوتر از من پنج، شش نفري ايستاده بودند. از نفر جلويي كه خانمي بود پرسيدم خيلي وقته كه منتظر هستيد، در جواب گفت 10دقيقهاي هست كه منتظر است.
هنگام پاسخ، مردي از جلوي صف گفت: نيم ساعت هست كه منتظر هستم اما از اتوبوس خبري نيست. سخن ديگري بين ما رد و بدل نشد و من با تماشاي اطراف خود را سرگرم كردم.
وقتي بار ديگر نگاهم با نگاه مرد نفر اول صف تلاقي كرد، پيري، خستگي و چهره عبوسش توجهم را جلب كرد.
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان