-2 روز با يك بيمار ايدزي ميخواهم زنده بمانم
جام جم آنلاين: پيش از اين كه مجيد را ببينم، تصورم از بيمار ايدزي يك هيكل لاغر استخواني بود كه هنگام راه رفتن، كج و كوله ميشود و براحتي روي پاهايش نميتواند بايستد. فكر ميكردم بيمار ايدزي يا در بيمارستان زير كپسول اسپتيكايزوله ميشود يا در كنج خانه به انزوا ميرود.
احساسم اين بود اگر روزي با بيمار ايدزي از زندگي حرف بزنم، از نيشخند تلخش صدا در گلويم خفه خواهد شد؛ اما وقتي 2 روز، از ط