-
بانو خداحافظی می کند
شانزدهم جولای من در سکوت ، جلوی کلیسای منطقه زانو زده بودم و از خدا به خاطر سومین عشای ربانی ام تشکر می کردم که ناگهان یک جوشش ناگهانی از احساسات آشنا مرا به سوی غار فراخواند . احساس می کردم که مریم مقدس مرا می خواند . جکومت غار ماسابیل را حصار کشی کرده بود و یک تابلو علم کرده بودند که رویش نوشته بود ورود به این منطقه ممنوع است . یادداشت به زبان فرانسه بود . مادر مقدس همیشه با من با لهجه محلی صحبت می کرد . من با شتاب به چمنزار کنار ماسابیل رفتم . زانو زدم و شمع را روشن کردم . من شروع به ذکر گفتن کردم که بانو در حالی که به من لبخند می زد در غار ظاهر شد . رو
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان