- درخت
آخرای فصل پاییز یه درخت پیرو تنها
تنها برگی روی شاخش مونده بود میون برگا
یه شبی درخت به برگ گفت کاش بمونی در کنارم
آخه من میون برگا فقط تنها تورو دارم
وقتی برگ درختو میدید داره از غصه میمیره
با خدا رازو نیاز کرد اونو از درخت نگیره
با دلی خوردو شکسته گفت نزار از اون جداشم
ای خدا کاری بکن که تا بهار همین جا باشم
برگ تو خلوته شبونه ازدلش با خدا می گفت
غافل از اینکه یه گوشه باد همه حرفاشو میشنفت
باد اومد با خنده ای گفت آخه این حرفا کدومه
با هجوم من رو شاخه عمر هر دوتون تمومه
یه دفه باد خیلی خشمگین با یه قدرتی ف
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان