- شنیــدم باز هم گوهر فشــاندی
که روشنـــفکر را بزغاله خواندی
ولی ایشــان ز خویشـانت نبـودند
در این خط جمله را بیــجا نشـاندی
سخـن گفـتــی ز عدل و داد و آنرا
به نان و آب مجــانی کشــاندی
از این نَقلت که همچون نٌقل تر بود
هیاهــو شد عجب توتــــی تکانــدی
سخن هایت ز حکمت دفــتری بود
چه کفتر ها از این دفتر پراندی
ولیــکن پول نفـت و سفره خلــــق
ز یادت رفت و زان پس لال ماندی
سخن از آسمان و ریسمان بود
دریـــغا حرفـی از جنـــگل نراندی
چو از بزغاله کردی یاد ای کاش
سلامـی هم به میــمون میرساندی
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان