-
پسری با پدرش در حال کوهنوردی بود که ناگهان پسر افتاد، آسیب دید و فریاد کشید:آآآ...
با تعجب از جایی در کوه، صدایی شنید که پشت سر هم تکرار می شد: آآآآآآ...
پسرک با کنجکاوی فریاد زد: «تو که هستی؟»
جواب شنید: «تو که هستی؟»
و بعد به طرف کوه فریاد زد: «من تو را تحسین میکنم!»
پاسخ شنید: من تو را تحسین میکنم!»
پسرک، عصبانی از جواب کوه داد زد