-بايد به فكر فردا هم باشيم
سنجاب كوچولو، دم قرمز و خوشگلش رو تكان داد و شروع كرد به خوردن گردوهايي كه پاي درخت بود. او در باغ بزرگي زندگي مي كرد كه در اين باغ درخت هاي گردوي زيادي وجود داشت و سنجاب و خانواده اش هر سال براي زمستون گردو، فندق، بادام و بلوط جمع آوري مي كردند. سنجاب قصه ما چون خيلي گردو دوست داشت، براي همين در تنه يك درخت بزرگ، گردوهاي خيلي زيادي جمع كرده بود و گاه و بي گاه با اين كه هنوز زمستون نرسيده بود، به مخفيگاه آذوقه سري مي زد و گردو مي خورد.مامان سنجاب به سنجاب كوچولو گفته بود كه اگر گردوها تموم بشه، ديگران از آذوقه خودشون بهش چيزي نمي دن ولي سنجاب گوشش بدهكار نبود و
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان