- آن شب بهاری را به یاد بیاور مترسک!. همان شبی كه بیخوابی به سرم زد و نیمه شب با پای برهنه به سراغت آمدم. كنارت روی علفها دراز كشیدم. آسمان آنقدر آبی بود كه حتی تاریكی شب هم نمیتوانست آن را بپوشاند.
ـ صدای جیرجیركها را میشنوی مترسك!؟
ـ …
- چرا حرف نمیزنی؟ خوابی؟
ـ …
ـ آخه تو چرا همیشه به آسمون نگاه میكنی.
ـ نمیدانم، اما از وقتی یادم میآید آسمان را بیشتر را از زمین دوست داشتم. شاید آنچه من بهدنبالش هستم از آسمان میآید.
ـ اون چیه؟ کیه؟
ـ …
كی میاد؟
ـ …
لجم می گیرد، می دانم اگر تا صبح هم این سوالها را
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان