- با چه شعفی آمده بودم بدزدمت. چرا دزدی؟ خب آخر اختیار انتخاب کودک که دست مادر نیست عزیز دل من! اختیارت دست مردی بود که بد بود اما بدی نبود . نشان به آن نشان که وقتی عاشق رفیقام شد، مثل بیشتر مردهای دیار ما زیرآبی نرفت. نشان به آن نشان که بی رحمی نکرد وخودش سیر تا پیاز قصه را گفت و نگذاشت یکهو از در برسم و ناگهان بوسه داغی ببینم و بعد داغی تا ابد به دلم بنشیند. آنقدر ساده و صادق بود که قصه عشقش را حتی یکدفعه هم نگفت. آرام آرام گفت. توی اتوبوس زهوار درفته بین راهی نشسته بودیم و او اولین نشانه ها را گفت و بعد کم کم قصه پرغصه ماسر گرفت. به دل بد راه ندادم و گفتم من هم دوستهای مرد، بسیار دارم. هیچ
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان