-هنر بازنويسي داستان گل سرخ
گل با گل زرد گفت: زرد ار چه نكوست
سرخي دهمت كه جلوه گيرد رگ و پوست
گفتش گل زرد: راست گفتي اما
من جامه عاريت نمي دارم دوست
گل سرخ چشم هايش را ماليده خميازه اي كشيد. و به صبح لبخند زد. او به تمام درختان، گياهان و گل هايي كه در اطرافش بودند سلام كرد. ولي جوابي نشنيد. نگاهي مغرورانه به آسمان كرد و با تكبر تمام به اطرافش نگريست. چند روزي بود كه كسي نگاهش نمي كرد. چون او همه را زير دست خودش مي دانست و به همه فخر مي فروخت. او هر روز به يكي ازگياهان باغ متلك مي گفت. آن روز هم نوبت گل زرد بود، كه در پايين پاي او روييده بود. گل سرخ دستي لابه لاي
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان