- فرصت در مي زند
ارل پتي جر
مترجم: هادي محمد زاده
دو بعد از ظهربود كه بيدار شدم. گرما غير قابل تحمل بود. به سمت يخچال رفتم. شيشه نوشيدني اي را قاپيدم.و جلوي پله ها نشستم. فرصتي براي لذت بردن يافته بودم . با فراغت نوشيدني را مزمزه مي كردم.دانشجويان ديگر سعي مي كردند هر چه زودتر كلاسهايشان را تمام كنند و من همچنان داشتم وقت را تلف مي كردم حالا نوشيدني ام را تمام كرده بودم كه ناگهان يكنفر زنگ در را به صدا در آورد در را كه باز كردم مايك در يك لباس تمام قد قرمز جلوي در ظاهر شد. لكه هاي عرق زيادي زير هر كدام از بغلهايش مشاهده مي شد. از غواصي يك روز طولاني در آشغال دانها بر
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان