- باران هنگامه كرده بود. باد چنگ ميانداخت و ميخواست زمين را از جا بكند. درختان كهن به جان يكديگر افتاده بودند. از جنگل صداي شيون زني كه زجر ميكشيد، ميآمد. غرش باد آوازهاي خاموشي را افسار گسيخته كرده بود. رشتههاي باران آسمان تيره را به زمين گلآلود ميدوخت. نهرها طغيان كرده و آبها از هر طرف جاري بود.
دو مامور تفنگ به دست، گيله مرد را به فومن ميبردند. او پتوي خاكستري رنگي به گردنش پيچيده و بستهاي كه از پشتش آويزان بود، در دست داشت. بياعتنا به باد و بوران و مامور و جنگل و درختان تهديد كننده و تفنگ و مرگ، پاهاي لختش را به آب ميزد و قدمهاي آهسته و كوتاه برميداشت. بازوي چپش آويزان بود، گوي
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان