- بعد از اين که مدت ها دنبال دختري باوقار و باشخصيت گشتيم که هم خانواده ي اصيل و مؤمني داشته باشد و هم حاضر به ازدواج با من باشد، بالاخره عمه ام دختري را به ما معرفي کرد.وقتي پرسيدم از کجا مي داند اين دختر همان کسي است که من مي خواهم، گفت:راستش توي تاکسي ديدمش.از قيافه اش خوشم آمد.ديدم هماني است که تو مي خواهي.وقتي پياده شد، من هم پياده شدم و تعقيبش کردم.دم در خانه اش به طور اتفاقي بابايش را ديدم که داشت با يکي از همسايه ها حرف مي زد.به ظاهرش مي خورد که آدم خوبي باشد.خلاصه قيافه ي دختره که حسابي به دل من نشسته بود،گفتم: من هر طور شده اين وصلت را جور مي کنم.
ما وقتي حرف هاي محکم و مستدل عم
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان