-گزارشي از كساني كه جنگ را با آوارگي لمس كردند؛جنگزدگان در خاطره روزهاي جنگ - داوود پنهاني
غروب غزلخوان نخلهاي جنوبي بود كه راه افتاديم. پيش از آنكه راه بيفتيم همديگر را در بغل گرفتيم و آنگاه خداحافظي كرديم. كمي وطن، كمي دلتنگي، كمي مادر و كمي از پدر با خود داشتيم. بقچهها تجمع اندوه و دلشكستگي بود.گريه هم كرديم. از دور با خانههامان كه ويران ميشد وداع كرديم. با برادراني كه داشتيم و ماندند تا بايستند و نيامدند. خانه در هجوم دشم