-يك فرمانده جنگ تحميلي : در هشت سال دفاع مقدس " عشق " حرف اول را مي زد
" دارم مي ميرم ، اين آمبولانس كي مي رسه ؟" اين آخرين صحبتهاي آن سرباز بود ، انگار خوب مي دانست كه به زودي شربت شهادت را خواهد نوشيد و به ديدار معشوق ازلي خود مي شتابد.
به ياد دارم آن زمان در كردستان نزديك ارتفاعات شيلر، برگه ترخيصي او را امضا زدم اما، اصرار داشت كه در عمليات پس فردا حضور داشته باشد.
ابتدا ممانعت كردم و به او گفتم كه خدمتش تمام شده است و مي تواند كن