-عاقبت تلخ عشق خياباني
روزي كه ناآگاهانه به لبخندهاي «ناصر» جواب دادم نمي فهميدم كه دستي دستي خودم را دارم در چه گردابي گرفتار مي كنم! آن موقع سال آخر دبيرستان بودم و «ناصر» را هر روز در راه مدرسه مي ديدم.
او به من اظهار عشق و علاقه مي كرد و ارتباط ما در حد نامه و تلفن يك سال طول كشيد تا اين كه در بحبوحه كنكور ناصر به اتفاق خانواده اش به خواستگاري ام آمد اما پدر و مادرم با ازدواج ما به شدت مخالفت كردند.
پدرم مي گفت نمي دانم جواني كه هنوز به سربازي نرفته با كدام عقل مي خواهد زن بگيرد! با اين وضعيت ارتباط من و ناصر قطع شد و پس از گذشت چند ماه پسر يكي از آشنايان كه از هر نظر موق
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان