- رؤيايي ترين رؤياي من
*چهارشنبه23/11/87
روز تولدم بود. مشغول سركردن چادرم بودم كه ترانه، آمد طرفم: سلام رؤيا. امروز مياي خونه ي ما؟
ـ امروز؟براي چي؟
ـ يه كار مهم باهات دارم. حتماًبايد بياي.خب چي ميگي؟
ـ الان كه نمي دونم. تازه رضام اين روزا مرخصيه. مي شناسيش كه . مدام آدمو سين جيم ميكنه. اگه بگه نرو كه من نمي تونم بيام.
ـ اشكالي نداره، من بهت زنگ مي زنم و اگه قرار شد بياي خبر دار مي شم.
ـ خوبه . خدانگه دار.
ـ خدافظ.
ترانه و غزل زود تر از من از مدرسه خارج شدند و من كمي بعد از آنها بسوي خانه به راه افتادم.
كنجكاو بودم بدانم برايم چه خواب
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان