-
چند حکایت پانصد ساله
برای ترویج فرهنگ کتابخوانی امروز چند حکایت قدیمی از یک کتاب خطی برایتان نقل میکنیم. این کتاب متاسفانه از پانصد سال پیش تا به حال مجوز نگرفته و هنوز منتظر است. لطفا روی کاناپه دراز بکشید و این حکایات آموزنده را سرلوحهی زندگانی خویش قرار دهید که در پانصد سال اخیر این رمز موفقیت اگر منتشر شده بود دنیا جور دیگری بود.
حکایت پنیسیلین زدن مرد مجرب را فردای پانصد سال پیش
پانصد سال پیش مردی به درمانگاه رفت و گفت: «آمپول دارم، آمپول پنیسلین، میزنی؟»
خانم پرستار گفت: «آخرین بار کی پنیسیلی
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان