- فصل یکم
تمام وجود بهنام گریه بوده و بغض راه نفسش را بند می آورد و احساس خفگی می کرد. چهره ی ماتم زده ی دخترش بهاره که درست رو به رویش به درخت تکیه داده بود و میکوشید پنهان از چشم پدر بگرید قلبش را به درد می آورد. هر کدام به نوعی تکیه گاهشان را از دست داده بودند و بعد ازاین نصیبشان تنهایی بود و غم.
باد ملایمی که به قصد نظر بازی شاخه ی درختان را نوازش می داده خشمگین از ناز و عتاب آن شاخه ها تبدیل به طوفان شد ، به تاراج شان پرداخت و خاکی را که از گور ثریا بر میخواست را به صورت بهنام پاشید و بهانه ای شد برای گریستنش.
کنار گوری که هنوز سنگی بر روی آن ننهاده بودند ، نشست و زاری کن
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان