- قسمت اول (1)
گیتا چون توده ابری کدر که کنج آسمان کز کرده باشد مکدر و ملول پشت به مادر در قاب پنجره نشسته بود.باد تندی میوزید و درختها را عریان میکرد.وقتی باد برگها را به بازی میگرفت و پشت کم رنگشان را مینمایاند و آنها را بر می آشفت او هم دل آشوبه به سراغش می آمد.مادر و دختر منتظر تلفنی از شیراز بودند.
مادر گفت:پنجره را ببند سرما میخوری هوا سرد شده.
او که با دیدن گلهای پاییزی باغچه که بر اثر وزش باد روی ساخه ها میلرزیدند به پاییز دل خودش فکر میکرد بی آنکه برگردد جواب داد:هیچ سرمایی به اتشی که توی دل من است کارگر نیست.نگران نباشید.
پس یک چیزی بپوش.
منکه سرما
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان