- برگرفته از سایت:ایران پردیس
فصل اول (1)
فرهاد کتابی را که در دست داشت محکم بست و به تلفنی که روی میز تحریرش بود و مدام زنگ میخورد خیره شد.خشم و عصبانیت در چشمانش موج میزد.دلش میخواست بطرف تلفن برود و آنرا بر زمین بکوبد اما نمیتوانست.با حالتی عصبی دستی بر موهایش کشید و کتابش را روی میز گذاشت و بعد با همان چهره برافروخته بطرف گوشی خم شد تا آنرا بردارد.اما باز هم منصرف شد برای چندمین بار بود که اینکار را تکرار میکرد اما هر بار از برداشتن گوشی منصرف میشد.کسی که پشت خط بود آنقدر سمج بود که تا وقتی فرهاد گوشی را برنمیداشت راضی به قطع تلفن نمیشد .این چهارمین شبی بو
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان