- گلی پدر نداشت.مادرش نان آور خانه بود.تنگ غروب که از راه می آمد دیگر نای حرف زدن نداشت چه برسد به اینکه بنشیند وبادختر خود دردودل کند.برادر کوچکتر گلی نیز یله بود ورها.گاهی هم عرصه را برآنان تنگ می کرد. دختری یتیم در چنین شرایط طاقت فرسایی منتظر چیست؟یک سبد محبت!نه!یک تبسم ساده...واین تبسم از سوی پسری نصیب او شد.به همراه یک کاغذ مچاله...و یک شماره تلفن. دو سه روز با خودش کلنجار رفت که زنگ بزند یا نزد!گاهی چند رقم اول شماره هم می گرفت .اما غرورش به او نهیب می زد که نه!از یک دختر.عار است.پسرباید پا پیش بگذارد.اما خانه خلوت وتلفن و از همه مهمتر احساس بی مهری وتنهایی.دست به دست هم دادند و دست گلی
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان