- آنتوان چخوف
برگردان: کوروش مهربان
یک شب ننه گرگ گرسنهای برای شکار از لانه اش بیرون آمد. سه بچهاش میان پوشالها برای گرم شدن، به هم پیچیده بوند و خوابشان برده بود. ننه گرگ بچههایش را لیسید و از لانهاش بیرون آمد.
اولهای بهار بود، اما شبهای جنگل مثل زمستان سرد بود و از سوز سرما زبان را نمیشد از دهان بیرون آورد
.