- داستانی از سعید عباس پور جایزه داستان های برگزیدهی داوران دوره ی دوم برنده جایزهی هوشنگ گلشیری
وجدی و زنش داشتند سفره را جمع میکردند و زن من هم داشت ماست های باقی مانده را برمیگرداند توی سطل که سعی کردم جا باز کنم و دراز بکشم. زنم زیر چشمینگاهم کرد. نگفت: «کوه که نکنده ای، دوتا فلاسک چایی خالی کرده ای.»
زن وجدی که اصلأ به ما نگاه نمیکرد، انگار که دستگیرش شده باشد گفت: «دکتر واقعأ خسته است. همه خوابمان برد به جز ایشون.»
وجدی دستمال سفره را کنار پتو تکان داد و گفت: «نگو همه، من که مثل شیر کنارش بیدار بودم.»
اگر زن ها نبودند میگفتم مثل سگ، سگ ها کنار صاحب شان بی
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان