- میثم کیانی
تکههای سرخ مغزش از روی دیوار توی سرش جمع شدند و دلمههای خون از روی قاب عکس و کاغذهای روی میز به هم رسیدند. او زل زده به رولوری که در کشوی میز سالها بیاستفاده مانده بود به پشتی صندلی تکیه داد و بوی باروت را نفس کشید. رضا گفته بود عمراً کار کنه شرط میبندم فقط یه فندک باشه، ولی او به پدربزرگ و دوستان چپش که روی میز دور هم نشسته بودند خیلی اعتماد داشت، شاید بیشتر از سی سال. به خاطر همین با رضا شرط سنگینی بسته بود که کار میکند. توی راهرو هم به فرخنده گفته بود که کار میکند و همین روزهاست که شرط را از رضا ببرد و با هم خندیده بودند و بعد چشمک زده بود چون فرخنده دیگر نخندیده بو
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان