- كرم خاكي وسط آسمان از فاطمه تنها
بيدار كه ميشود، سرش را بلند ميكند و مرا ميبيند كه از سقف آويزان هستيم.
صداي جرجر صندلي بلند ميشود. ميآيد جلو و نگاه ميكند به خوني كه از دهانم بيرون ريخته و خشك شده. ميترسد دستش را بيشتر به سرم نزديك كند. محكم مشتي از پهلو به كشالة رانم ميزند. من كه تكان ميخورم، رد ميشود و ميرود. نور قرمزي وارد اتاق ميشود. سايهاش كمكم پيش ميرود و ديگر ديده نميشود. نوري كه شكل چهار چوب در است رفتهرفته رو به سياه ميزند. وارد اينجا كه شديم تاريك بود. ولي كمي بعد روشنايي همه جا را گرفت. من نشستم آن طرف نزديك پنجره روي صندلي و كيفم را گذاشتم روي ميز. آن
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان