- نشسته بود روبروي پنجره مربعي آشپزخانه، روي صندلي پايه بلند كه دسته هاي منبت كاري شده داشت، پرده هاي چهارخانه را كنار زده بود، باد مي آمد پشت پنجره، آسمان بود و رديف گلدان ها و ديوار هاي سيماني بلند آه مي كشيد و موهاي جو گندمي اش را پس مي زد، باز هم توي گوشش صداي بوف بود،گنگ و نرم، هميشه از صداي بوف مي ترسيد، شايد هم خيال مي بافت !
بلند شد، صندلي را پس زد، خيلي كار داشت، آخرين روميزي اش را بايد تمام مي كرد، و تازه كار هاي ديگر هم بود ،هنوز نرفته نگاهش را روي رازقي هاي پشت پنجره پهن كرد، توي اين دو سه سالي كه تنهاي تنها شده بود همين گلدان هاي ياس بودند كه آرامش مي كردند و پاي درد دلش مي ن
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان