- «در محوطه چمن سرسبز مركز رواني، زن ميان سالي به قصد خودكشي خود را به درخت بسته بود. يك سر طناب را به درخت بيد مجنون و سر ديگرش را به دور گردن خود گره زده بود و دور درخت ميچرخيد. دكتر از پشت پنجره نگاهش ميكرد. برگشت و پشت ميزش نشست. چند صفحه آخر پرونده فتانه مشفق تهراني را خواند و گفت:"باز خانم گلستانپور خودش را به درخت بسته."
زن گفت:"كار هر روزه اش است."
دكتر گفت:"او ديوانه است، اما تو چي؟ تو چرا اينجا مانده اي؟"
زن ميانسال بود، كوتاه قد و چاق با صورتي گرد و سفيد. گفت: "جايي را ندارم، شما كه بهتر ميدانيد."
زن جواني از پشت پنجره اتاق سرك كشيد و خنديد.
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان