- داستان قلب شيشه اي
تازه امروز نفس راحتي ميكشيدم، چون امتحانات پايان ترمم تمام ميشد و ميتوانستم كمي بخوابم يا با دوستانم صحبت كنم و به خانه اقوامم بروم يا مهمان دعوت كنم. همينطور كه فكر ميكردم، دوستانم همه با هم در حياط دانشگاه منتظرم بودند و با ديدن من گفتند: (فاطيما)، چرا اينقدر دير از سر جلسه بلند شدي؟ ما تقريبا نيم ساعت پيش خلاص شديم! خنديديم و همه با هم به يك گوشه دانشگاه كه آلاچيقهاي متعددي داشت و بسيار زيبا طراحي شده بود رفتيم و شروع به صحبت كرديم. ناگهان از دوستانم پرسيدم بچهها فرصت داريد راجع به موضوعي با هم صحبت كنيم؟ آنها گفتند: چرا كه نه، هر چه بيشتر صحبت كنيم، بيشتر پي
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان