- درکنار پنجره
خورشید،پشت پنجره ی من،
چتر سیاه ابری بر سر کشیده بود:
در زیر سیل باران،خاموش می گریست.
من،در فروغ شامگاهان،طرح کوچه را
می دیدم و به آینه پیوند می زدم:
در پیچ کوچه،نارونی پیر
تنها نشسته بود
در کنده اش نسیم،نفس می زد
باران، وجود خالی خشک درخت را
می دید و با نسیم،هم اغوش می گریست.
خورشید،پشت پنجره ی من،
چتر سیاه ابری بر سر کشیده بود:
در زیر سیل باران،خاموش می گریست.
من،
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان