- جایی در بهشت
سالها پیش ، در شمال شرقی برزیل ، زن و شوهر فقیری زندگی می کردند که دارو ندارشان یک مرغ بود که روزی دو تخم می گذاشت و زن و شوهر با این دو تخم مرغ زندگی می کردند.
از بد روزگار شب کریسمس ، مرغ مرد. شوهر که چند سنتاو بیشتر نداشت و آن هم کفاف خرید شام آن شب را نمی کرد ، سراغ کشیش قصبه رفت تا از او کمک بگیرد.
اما پیر مرد به جای کمک فقط گفت:« خدا به حکمت اگر ببندد دری ، به رحمت گشاید در دیگری. حالا که پولت به هیچ دردی نمی خورد، برو به بازار و اولین چیزی که نشانت دادند، بخر. من این نشان را تبرک میکنم. شب کریسمس شب معجزات است ، شاید چیزی برای همیشه زندگی ات را عوض کند.»<
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان